پيام
+
لحظه ها?? هستند که هست?م ...
چه تنها،چه در جمع ...
اما با خودمان ن?ست?م ...
انگار روحمان م? رود ، همان جا که م? خواهد ...
ب? صدا،ب? ه?اهو
همان لحظه ها?? که ...
راننده آژانس م? گو?د : رس?د?ن!
فروشنده م? گو?د : باق? پول را نم? خواه? ؟
راننده تاکس? م? گو?د : صدا? بوق را نم? شنو? ؟!
و مادر صدا م? کند : حواست کجاست ؟!
ساعت ها?? که ...
شن?د?م و نفهم?د?م ...
خواند?م و نفهم?د?م ...
د?د?م و نفهم?د?م ...
و

2-...
93/7/9
گيسو کمند
..
و تلو?ز?ون خودش خاموش شد
آهنگ بار دهم تکرار شد
هوا روشن شد
تار?ک شد
چا? سرد شد
غذا ?خ کرد
در ?خچال باز ماند ...
و در خانه را قفل نکرديم
و نفهم?د?م ک? رس?د?م به خانه
و ک? گر?ه ها?مان بند آمد
و ک? عوض شديم
ک? د?گر نترس?د?م ...
از ته دل نخند?د?م ...
و دل نبست?م ...
و چطور ?کباره انقدر بزرگ شد?م ...
و موها? سرمان سف?د شد ...
و از آرزوها?مان ک? گذشت?م؟!
" ?ک لحظه سکوت برا? لحظه ها?? که با خودمان ن?س